نوشته شده توسط : من و تو
درد شدیدی دارم
شبیه به مرگ چشمانم همانند مرداب شده اشکم درونش بوی تعفن گرفته مغزم مانند شوره زاری شده که هیچ چیز درونش نمی جنبد لبانم مانند چوب شده چوبی که سالیان سال آفتاب داغ مرداد دیده رگ هایم همانند رود هایی شده که سال هاست رویای جاری شدن آب را در ذهنشان می پرورانند دست و پایم هم که دیگر به فسیل بدل شده قلبم یک در میان می تپد آرام و بی صدا خونی که ندارم ولی احساسی را به تمام بدنم می فرستد احساسی که باعث می شود عاشق این زندگی باشم احساس عشق تو که عظیم ترین نیروی زندگیم است :: بازدید از این مطلب : 338 نوشته شده توسط : من و تو
نوشته شده توسط : من و تو
در خیلی از کتاب ها و سایت ها جستجو کردم ولی امشب نتوانستم چیزی پیدا کنم که مرا راضی کند و بتواند احساسات مرا در این کلبه عاشقانه برای تو بازگو کند ...
تصمیم گرفتم خودم حرف های دلم را هر چند ساده اما صادقانه برایت بنویسم : همیشه عشق را آن قدر مقدس می دانستم که فکر میکردم برای دست یافتن به مرز عاشقی خیلی کوچک و ضعیف هستم ... برای داشتن عشق نیروی عظیمی لازم است که آن را به دوش بکشد و من این نیرو و توان را در خودم نمی دیدم . وقتی تو با آن همه محبت صادقانه عشق رو به من نشان دادی دلم را تسلیم شده در برابر عشق و چشمان زیبایت دیدم و خودم را عاشق تو ... و حالا می توانم عشق را به خوبی حس کنم و مفهوم عشق را به درستی درک کنم . این عشق زیبا و مقدس نیرو و توانی به انسان می بخشد که بتوانی آن را در قلب خودت به خوبی حفظ کنی و شجاعتی به انسان می دهد که سختی ها و دوری های راه عشق را سهل و هموار می سازد . این ها همه نشان دهنده ی قدرت الهی است که در انسان پدید آورده است و از عشق خودش که بالاتریت و مقدس ترین عشق است در انسان دمیده است . خداوندا سپاسگذارم که عشق را که گوشه ای از نگاه توست به من نشان دادی و من عشقم را تنها به نگاه تو می سپارم . قلب من جایگاه توست عشق من و عشق تو همیشه و همیشه در قلب من جاویدان خواهد ماند . ..
در مکتب ما رسم فراموشی نیست در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست مهر تو اگر به هستی ما افتاد هر گز به سرش خیال خاموشی نیست
:: بازدید از این مطلب : 134 نوشته شده توسط : من و تو
!!من كه نمی دانم
شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! شاید بدانی از كجا شروع شد شاید بدانی از كجا عاشق شدم عاشق چشمانت چشمان براق خیره كننده ات عاشق دستانت دستان لطیف امید دهنده ات عاشق صدایت صدای زیبای آرام كننده ات شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! از چه وقت اینگونه لحظه های بی تو بودنم مرگ آور است برای قلبم و زهرآگین برای روحم شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! چرا هیچ كلمه ای توان ندارد توان از تو گفتن كلمات را از چه زبانی گرد آورم كه از تو بگویم شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! كه می خواهم برای تو بهترین بهترین ها را بنویسم اما هنگام نوشتن كلمات همانند غزال های تیز پا می گریزند حركت قلم كند تر از كندترین لاك پشت ها می شود دست هایم مثل شاخه های یخ زده می شوند و می شوند تمام چیزهایی كه نبایند بشوند اما باز هم تلاش می كنم نشوند آن هایی كه دارند می شوند تا شود كه برایت بنویسم شاید تو بدانی اما فقط شاید !!! كه از تو نوشتن چقدر دشوار است
:: بازدید از این مطلب : 150 نوشته شده توسط : من و تو
نمی گویم كنارم بنشین
اگر تو می خواهی تنهایم بگذار نمی گویم به چشمانم نگاه كن اگر تو می خواهی چشمانت را بر من ببند نمی گویم با من حرف بزن اگر تو می خواهی خاموش باش نمی گویم به من لبخند بزن اگر تو می خواهی ابروانت را در هم بكش تنها می گویم كه چه خودت بخواهی ، چه نخواهی عاشقت هستم و عاشقانه دوستت دارم
:: بازدید از این مطلب : 289 نوشته شده توسط : من و تو
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.
:: بازدید از این مطلب : 254 نوشته شده توسط : من و تو
از شوق تماشای چشم تو سرشار آیینه به دست آمده ام بر سر بازار
هر غنچه به دست من دلتنگ جز این نیست یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار
روزی که شکست آیینه با گریه چه می گفت دیوار به آیینه و آیینه به دیوار
کشتم دل خود را که نبینم دگری را یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار
چون رود که مجبور به پیمودن خویش است آزاد و گرفتارم - آزاد و گرفتار
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد برخیز فدای سرت ، انگار نه انگار
تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست ای مرگ ، به قدر نفسی دست نگه دار
عشق مقدس رو با جدایی خراب نکنید
:: بازدید از این مطلب : 174 نوشته شده توسط : من و تو
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
تقدیم به عشقم
:: بازدید از این مطلب : 218 نوشته شده توسط : من و تو
در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید.
و اینک شاخه ی نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن . بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است درخشش میوه ! درخشان تر . وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید . دورترین آب ریزش خود را به راهم فشاند . پنهان ترین سنگ سایه اش را یه پایم ریخت . و من ، شاخه ی نزدیک ! از آب گذشتم ، از سایه به در رفتم ، رفتم ، غرورم را به ستیغ عقاب - آشیان شکستم و اینک ، در خمیدگی فروتنی ، به پای تو مانده ام . خم شو ، شاخه ی نزدیک
سهراب سپهری
:: بازدید از این مطلب : 266 نوشته شده توسط : من و تو
با نام خدا کارم رو آغاز کردم ...
امروز اولین روز زندگی وبلاگ آلمای ماست . آلما کلمه ای برای یاد آوری قشنگ ترین روز زندگی من هست . این وبلاگ برای مدتی به تنهایی و توسط من اداره می شود تا زمانی که پرده از راز وجود آلمای ما برداشته بشود و این کلبه عاشقانه را در روز 15 اسفند ماه تقدیم به عشق ابدی و بی پایان خودم کنم.بعد از اون روز ما دو نفری این وبلاگ رو اداره می کنیم و امیدواریم بتونیم قشنگترین کلبه ی عاشقانه دنیا رو با کمک هم بسازیم . از شما دوستان عزیز هم می خواهم که با کلام زیباتون در این راه کمکمون کنید . این کلبه می تواند قشنگترین کلبه ی همه ی ما باشد . باز هم از شما سپاسگذارم که لحظاتی هر چند کوتاه رو برای سپری کردن در کلبه ما انتخاب کردید .
:: بازدید از این مطلب : 322 |
|
آرشیو مطالب آخرین مطالب پیوند های روزانه مطالب تصادفی مطالب پربازدید چت باکس
تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com
|